در زبان فارسی حالت لبشکری را با نامهای خرگوشلب، شکافتهلب، لبچاک، چهارلب، سهلبه، سهلنج، کفیدهلب، و شکرلب نیز مینامیدند.
این بیماری ارثی میباشد و تقریبا از هر ۷۰۰ تولد یک نفر مبتلا به لبشکری یا شکاف کام یا هر دو میباشد همچنین در پیدایش شکافهای دهانی عوامل ارثی و محیطی دخیل هستند که شدت و مدت عمل فاکتورهای محیطی مهمتر از نوع بخصوصی از آنها است.
*منبع:ویکی پدیای فارسی
**استفاده گردآورنده این مطلب از منبع مذکور به معنای تایید تمامی مطالب مندرج در آن نیست.
خورشید چراغکی ز رخسار علیست / مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسایه دیوار به دیوار علیست
عید غدیر مبارک
********
خدایا به حق شاه مردان / مرا محتاج نامردان مگردان
فرا رسیدن عید غدیرخم بر عاشقان آن حضرت مبارک
********
نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عید غدیر خم مبارک باد
********
روز عید غدیر خم از شریف ترین اعیاد امت من است
پیامبر اکرم(ص)
********
عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است
یعنی اینکه باطن قبله را در امام پیدا کن
عید غدیر خم مبارک
********
خورشید شکفته در غدیر است علی
باران بهار در کویر است علی
بر مسند عاشقی شهی بی همتاست
بر ملک محمدی امیر است علی
****
****
ای خدای مرتضی ، گردی از گامهای فتوت مرتضی را بر سر جهانیان بپاش تا ریشه نامردی در جهان بخشکد .
عید غدیر خم ، عید ولایت و امامت مبارک
********
اگر خلق عالم علی را می شناختند ، دوستش میداشتند و اگر خلق عالم علی را دوست میداشتند ، جهنم آفریده نمیشد .
********
به روز غدیر خم از مقام لم یزلی
به کائنات ندا شد به صوت جلی
که بعد احمد مرسل به کهتر و مهتر
امام و سرور و مولا علیست علی
عید غدیر خم بر شما مبارک
********
رسولی کز غدیر خم ننوشد ، ردای سبز بعثت را نپوشد . عید غدیر خم مبارک
********
شبی در محفلی ذکر علی بود
شنیدم عاشقی مستانه فرمود
اگر آتش به زیر پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
********
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد/ ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم /گفتا که علی نور بود سایه ندارد
********
ما زین جهان از پی دلدار میرویم/ از بهر دیدن حیدر کرار میرویم ،
درب بهشت گر نگشایند به روی ما /گوییم یا علی و ز دیوار میرویم .
*********
مدح علی و آل علی بر زبان ماست / گویا زبان برای همین در دهان ماست
********
گفت تو غـرق گنـاهی؟
گفتمش یـا رب بلی
گفت پس آتش نمیـگیرد چـرا جـسم و تنـت
گفتمش چون حـک نمودم روی قلبم یا علی . . .
********
نام علی : عدالت - راه علی : سعادت - عشق علی : شهادت - ذکر علی : عبادت -عید علی : مبارک
********
علی در عرش بالا بینظیر است علی بر عالم و آدم امیر است
به عشق نام مولایم نوشتم چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟
********
خورشید چراغکی ز رخسار علیست مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هر کس که فرستد به محمد صلوات همسایه دیوار به دیوار علیست
********
اى فراموشان باطل! سر به پایین افکنید! چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر
شد جهان روشن ز انوار امیرالمؤمنین چلچراغ عشق و ایمان شد فروزان در غدیر
********
از ولای مرتضی دل را چراغان میکنیم با علی بار دگر تجدید پیمان میکنیم
*******
غنچه لبهاى پیغمبر که شد وا در غدیر بر لبش گلواژه «من کنت مولا» نشست
********
موج یک حادثه در جان غدیر است امروز و علی چهره تابان غدیر است امروز
********
آنان که علی خدای خود پندارند / کفرش به کنار عجب خدایی دارند
********
چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند
بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه کس گناه ما بود ولی
آن را به محبت علی بخشیدند
عیدتان مبارک
*********
تمام لذت عمرم در این است / که مولایم امیرالمومنین است,عید شما مبارک
*********
نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
گر بنازد به علی شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد
********
هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است.... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)
دلم برات تنگ شده بود ،
حالا می فهمم چرا !
مال ِ کشِ شلوارم بود!!
*****************
نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر…
و می دانی که کویر بدون باران زنده است…
پس برو بمیر
*****************
سوال کنکور:
موجودی که در دمای بالای 50 درجه و زیر 10 درجه قادر به ادامه حیات و فعالیت و کار می باشد؟
.
جواب:کارمند بانک
*****************
سلام،شما در مسابقه پیام کوتاه جام جهانی شبکه سه
برنده یک دستگاه افتابه جهت سهولت در انجام امور شستشو شدید.
.
.
روابط عمومی کاهش مصرف
*****************
:..:: .-. : .:::-.::.:- ..:..::. ..-..::-.. ::.- ..:.:.- :::-. :… .. .: .-:::… -::. . .::-..:-.. : ..: .
کاش کور بودی می فهمیدی چی نوشتم!!!
*****************
اگر همسفر عشق شدی…
قربونت کرایه ما رو هم حساب کن !
*****************
سه روش فرشته شدن :
۱٫ ..
۲٫ ..
۳٫ ..
چیه ؟
تو اول ادم شو فرشته شدن پیشکشت
*****************
دوستان خوب مثل طلا و جواهر هستند، به دست آوردنشون سخته، ولی نگه داشتنشون سخت تره…
لطفا در نگهداری من کوشا باشید!
*****************
هرکی ارمنی بلده بخونه
( هیراکرس متشون یسراف نزن روز یرایم راشف تدوخ هب یراد یلیخ منکیم ساسحا)
هرکی هم ارمنی بلد نیست از آخر بخونه
*****************
خواستم ازت تشکر کنم وبگم به تو افتخار می کنم. چون تو تنها کسی هستی که هیچ وقت منواز سر کار گذاشتنت ناامید نمی کنی
*****************
این اس ام اس رو تا حالا واسه هیچ کس نفرستادم …
…
…
…
پس واسه تو هم نمی فرستم
*****************
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم بیکار نباشی اینا رو دادم واسشون سوال پیدا کنی
*****************
۹۳۵۰۰۰۱۴۰۰ این شماره ی پینوکیو ست زنگ بزن ببین چطور آدم شد شاید تو هم بشی
*****************
پنج راه حل برای خوشحال بودن : 1- داشتن یک دوست خوب مثل من 2- داشتن دوستی مثل من 3- فقط داشتن من 4- داشتن من 5- من
*****************
چه غمگینانه می پیچد درون کوچه ی قلبم صدای توکه می گفتی: نون خشکیه…!
*****************
زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.
*******************
یک حقیقت زندگی:
هر چقدر به دیگران کمک کنی چند برابر ش از جایی که فکرشو نمکنی بهت کمک میشه
میگی نه؟ شماره حساب منو یادداشت کن……….
*******************
برو به جهنم
.
.
..
.
آخه فقط تو میتونی اونجا رو گلستان کنی عسیسم
********************
بخشید یه سوال شرعی دارم
دیشب خواب شما رو دیدم
الان نماز وحشت بر من واجبه ؟؟
*******************
پس از مرگم مزارم را با آب و صابون بشویید
تا هر کس از مزارم رد شد بخوره زمین بخندم روحم شاد شه
میدونی شباهت قهوه با تو چیه؟ رقیقه مثل قلبت، خوش رنگ مثل چشمات، تلخ مثل دوریت
میدونی فرق تو با بنزین چیه؟ بنزین چند ماهه که عزیز شده ولی تو یه عمره که واسم عزیزی
میدونی فرق تو با کامیون چیه؟ کامیون بار میبره ولی تو دل میبری
میدونی فرق تو با ابر چیه؟ از ابر بارون میباره، از تو معرفت
میدونی فرق تو با باد چیه؟ باد نفس آسمونه ولی تو نفس منی
میدونی فرق تو با ماه چیه؟ ماه سه حرف ولی تو حرف نداری
اگه گفتی فرق تو با جوراب چیه؟ جوراب لنگه داره ولی تو نداری
میدونی فرق تو با کلاغ چیه؟ کلاغ تو درخت لونه میکنه، اما تو کنج قلبم
میدونی فرق تو با اشک چیه؟ اشک از چشمم میفته ولی تو هیچوقت از چشمم نمیوفتی
میدونی فرق تو با روز چیه؟ روز ۳۰ تاش باید جمع بشه تا ماه بشه ولی تو همینجوری ماااااه ی
میدونی فرق تو با انار چیه؟ انار هزار دونه است ولی تو یدونه ای
میدونی فرق تو با خون چیه؟ خون میره تو قلب و برمیگرده اما تو میری تو قلب ولی برنمیگردی
میدونی فرق تو با پنالتی چیه؟ پنالتی ۵۰ درصد گله اما تو صددرصد گلی
میدونی فرق تو با فرقون چیه؟ فرقون گل میبره ولی تو دل میبری
میدونی فرق تو با چغندر چیه؟ از چقندر قند میگیرن از قندش شیرینی، شکلات و عسل درست میکنن اما تو خودت قند و نباتی شکلاتی عسلی یا که شیرینی، که به دل اینجور میشینی
غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد. زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.
زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت.
پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید
اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در
اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و
با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم. هوا داشت کم کم
تاریک می شد و بارش باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی زانو زد و
گفت: "خدایا کمکم کن".
در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با
دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ من از تو کمک خواستم
آنوقت این مرد ...!
زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش
آمده؟
زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه
برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توانم در ماشین را باز
کنم. مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟ زن فوراً سنجاق سرش
را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد.
زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: "خدایا متشکرم"
سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.
مرد سرش را برگرداند و گفت: "نه خانم، من مرد شریفی نیستم، من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام."
خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم از نوع حرفه ای! زن به پاس جبران مساعدت آن مرد ناشناس آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود. فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.
فردی است که با او جرات دارید خودتان باشید.
می تواند مشکلات خود را با او درمیان بگذارید بدون اینکه از مسخره شدن هراس داشته باشید.
کسی است که خود واقعی شما را ببیند و به ظاهر شما توجه ندارد.
وقتی درکنارش هستید احساس نگرانی نمی کنید و آرامش درقلبتان موج می زند.
هرچه به فکرتان خطور می کند می توانید به راحتی با او در میان بگذارید.
کسی که محدودیت های وجودتان را که دیگران در مورد آن دچار سو تفاهم می شوند درک کند.
درکنار او بتوانید آزادانه نفس بکشید و حرف دلتان را به راحتی به او بزنید زیرا گفتارتان دراقیانوس سفید و ژرف صداقت و وفاداری او حل می شود.
می توانید با او گریه کنید، بخندید و دعا کنید.
او درکتان میکند و درهمه حال به شما عشق می ورزد.
دوست واقعی فردی است که درکنارش می توانید جرئت نشان دادن هویت واقعی تان را به خود بدهید!
کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کمکم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آیندهاش بکند. پسر هم مثل تقریباً بقیه همسن و سالانش واقعاً نمیدانست که چه چیزى از زندگى میخواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت.
یک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد.
به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد:
یک کتاب مقدس،
یک سکه طلا
و یک بطرى مشروب .
کشیش پیش خود گفت :
« من پشت در پنهان میشوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید.
آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر میدارد. اگر کتاب
مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى
عالیست. اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد
نیست. امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائمالخمر و به درد نخوری
خواهد شد که جاى شرمسارى دارد.»
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت. در خانه را باز کرد و در حالى که سوت
میزد کاپشن و کفشش را به گوشهاى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد. کیفش
را روى تخت انداخت و در حالى که میخواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء
روى میز افتاد. با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آنها را از نظر گذراند.
کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد. سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . . .
کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت:
« خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد ! »