اس ام اس سرکاری(۱)

دلم برات تنگ شده بود ،

حالا می فهمم چرا !

مال ِ کشِ شلوارم بود!!
*****************
نگاهت همچون باران است و قلبم همچون کویر…

و می دانی که کویر بدون باران زنده است…

پس برو بمیر
*****************
سوال کنکور:
موجودی که در دمای بالای 50 درجه و زیر 10 درجه قادر به ادامه حیات و فعالیت و کار می باشد؟

.

جواب:کارمند بانک
*****************
سلام،شما در مسابقه پیام کوتاه جام جهانی شبکه سه

برنده یک دستگاه افتابه جهت سهولت در انجام امور شستشو شدید.

.

.

روابط عمومی کاهش مصرف
*****************
:..:: .-. : .:::-.::.:- ..:..::. ..-..::-.. ::.- ..:.:.- :::-. :… .. .: .-:::… -::. . .::-..:-.. : ..: .
 کاش کور بودی می فهمیدی چی نوشتم!!! 
*****************

 اگر همسفر عشق شدی…
قربونت کرایه ما رو هم حساب کن ! 
*****************

سه روش فرشته شدن :

۱٫ ..

۲٫ ..

۳٫ ..

چیه ؟

تو اول ادم شو فرشته شدن پیشکشت
*****************

دوستان خوب مثل طلا و جواهر هستند، به دست آوردنشون سخته، ولی نگه داشتنشون سخت تره…

لطفا در نگهداری من کوشا باشید!
*****************

هرکی ارمنی بلده بخونه

( هیراکرس متشون یسراف نزن روز یرایم راشف تدوخ هب یراد یلیخ منکیم ساسحا)

هرکی هم ارمنی بلد نیست از آخر بخونه
*****************

خواستم ازت تشکر کنم وبگم به تو افتخار می کنم. چون تو تنها کسی هستی که هیچ وقت منواز سر کار گذاشتنت ناامید نمی کنی
*****************

این  اس ام اس رو تا حالا واسه هیچ کس نفرستادم …



پس واسه تو هم نمی فرستم
*****************

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفتم بیکار نباشی اینا رو دادم واسشون سوال پیدا کنی
*****************
۹۳۵۰۰۰۱۴۰۰ این شماره ی پینوکیو ست زنگ بزن ببین چطور آدم شد شاید تو هم بشی
*****************


پنج راه حل برای خوشحال بودن : 1- داشتن یک دوست خوب مثل من 2- داشتن دوستی مثل من 3- فقط داشتن من 4- داشتن من 5- من
*****************

چه غمگینانه می پیچد درون کوچه ی قلبم صدای توکه می گفتی: نون خشکیه…!
*****************
زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.
*******************
یک حقیقت زندگی:

هر چقدر به دیگران کمک کنی چند برابر ش از جایی که فکرشو نمکنی بهت کمک میشه

میگی نه؟ شماره حساب منو یادداشت کن……….
*******************
برو به جهنم

.

.

..

.

آخه فقط تو میتونی اونجا رو گلستان کنی عسیسم
******************** 

بخشید یه سوال شرعی دارم

دیشب خواب شما رو دیدم

الان نماز وحشت بر من واجبه ؟؟
******************* 

پس از مرگم مزارم را با آب و صابون بشویید

تا هر کس از مزارم رد شد بخوره زمین بخندم روحم شاد شه

برو به جهنم

در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.

صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.

مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.

گفت : پس به شیراز برو.

او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.

گفت : پس به تبریز برو.

گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.

الهی صدام...

عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه می آمد. مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد.
به او گفتم: « مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب می شود.»
او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور  بچه های  مردم رو به کشتن می ده!»

تصمیم قاطع مدیریتی

روزی مدیر یکی از شرکتهای بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار بیکار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.

جلو رفت و از او پرسید:
«شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می کنی؟»

جوان با تعجب جواب داد:
«ماهی 2000 دلار.»

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت:
«این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید:
«آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»


کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد:
«او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»
 

 

نکته مدیریتی:

برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی شناسند.. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می کنند.

تصادف

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:


- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه:

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن که می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم!

و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده.

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیکه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!


زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه:

- نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!